جدول جو
جدول جو

معنی ام ندبه - جستجوی لغت در جدول جو

ام ندبه(اُمْ مِ نُ بَ)
زن بدربن حذیفه. از زنان شاعر عرب که به دلاوری و نفوذ کلمه متصف بوده است. و رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 254 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُمْ مِ عُ بَ)
زن غسان بن جهضم. به زیبایی و اخلاق حمیده مشهور بوده. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 226 و در منثور ص 60 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ بَ)
شپش بزرگ. (از المرصع). شپش. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ بَ)
نام زنی بوده که گویند خروسی داشته که بر اثر تربیت از صاحبش اطاعت می کرده است. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ طِ بَ)
عقاب. (از اقرب الموارد) (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ کَ بَ)
تب. (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، سرما. (از المرصع) ، باد شمال. (از اقرب الموارد) (مؤید الفضلاء) (مهذب الاسماء). باد شمال را گویند بجهت سردی آن. (از المرصع) ، باد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ ؟)
نوعی از غورۀ خرما در اصطلاح مردم مصر. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ جُ دَ)
بیدادی. (مهذب الاسماء) (آنندراج). جور و ظلم. (از المرصع). ستم. (منتهی الارب) : وقعوا فی ام جندب، ستم کرده شدند. (از المرصع) (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اُ م مِ بَ)
مورچه. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ ضَبْ بَ)
الاغ ماده. (یادداشت مؤلف) ، سختی و بلا. (ناظم الاطباء). بلا. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَ دُنْ بِهْ)
آنچه آن را اسناد دهند. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح نحو) در اصطلاح نحویان، خبر را گویند، مقابل مسندالیه. مسند. و رجوع به مسند شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ بَ / بِ)
جای ترس و جای تضرع و زاری و فریاد، جای دعوت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ام عقبه
تصویر ام عقبه
شپش
فرهنگ لغت هوشیار